اختلاف از نظر لغوی و شرعی:

اختلاف در لغت بر عکس اتفاق است، می­گویند: اختلف الشیئان، یعنی آن دو چیز توافق نکرده و برابر نبودند.[١] در لغت از نظر معنایی واژه­ی اختلاف با خلاف و مخالفت دارای یک معنا هستند.[٢] دلالت ابتدایی این کلمه، به معنای اختلاف اشیا یا أمور و قضایاست، به گونه­ای که نقطه­ی مشترکی نداشته باشند. هم­چنین عدم تساوی از نظر کمی، کیفی و ماهیتی.

در اصطلاح فقهی اختلاف یعنی این­که راه گوناگون است و مقصد یکی است. اختلاف در أصول، گمراهی است و در دیدگاه­ها و جنگ­ها حرام می­باشد.[٣] گفته شده: «اختلاف» در قضایا یا مسائلی رخ می­دهد که دلیل دارند و  طبیعتا در أمور فرعی مربوط به حلال و حرام است. اگر قاضی با استناد به موضوعی «خلافی» و نه «اختلافی» رأیی صادر کرد، فسخ حکمش جایز است، زیرا «خلاف» در اموری است که دلیل ندارد و از پیامدهای بدعت است و در چیزهایی رخ می­دهد که از نظر ماهیت و شکل با هم تفاوت دارند و نقاط مشترک هم ندارند.[٤]

بنابراین، اختلاف در ثوابت جایز نیست، همانند عقاید و داده­های ضروری دینی. اما در فروع جایز است، همانند قضایای فقهی. البته باید متمرکز بر دلایل روشن و طبق شرایط دلیل شرعی باشند.

ولی «خلاف» مبتنی بر رأی است و به دلیل یا متن شرعی یا دیگر منابع تشریع تکیه نمی­کند. در أمور زندگی نیز بر حکم عقل تغییرپذیر و تأثیرات هوس و تمایلات شخصی استوار است. و وقتی شدید گردد، به دشنام و دشمنی نزدیک­تر شده و به تباه شدن جان و کینه­ی دل منجر می­گردد.

طبق دیدگاه دیگری، برخی معتقدند دو لفظ «خلاف» و «اختلاف» از نظر شرعی تفاوتی ندارند، همان گونه که از نگاه لغوی با هم فرقی ندارند، بویژه اگر بدانیم که این دو کلمه منحصر به اختلاف در مسائل شرعی است. پس ارتباط این دو معنا بر أساس عموم و خصوص مطلق است، زیرا علمای شریعت، خلاف را برای مسائل شرعی غیر اجماعی به کار می­برند و خلاف ضد اجماع است.[5]

در کل، هدف اصلی همان گریز علما، دعوتگران و خردمندان از درگیری­های لفظی مبتنی بر تعصبات نفسی، هوس­پرستی و حتی کاستی در دانش است. گاهی ممکن است برخی علم داشته باشند اما عشق به دنیا، تمایل به تسلط، شهرت و صدرنشینی و خشنودسازی قدرتمندان باعث مخالفت ایشان با حق و دوری از دانش گردد. قضیه­ی اساسی همان أمور نفسانی و رفتاری است که به آشفتگی فکری، تحریک مردم عوام و یاری دادن به ناحق کشانده می­شود.

این همان چیزی است که قرآن کریم از آن نهی کرده و فرموده است: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِمَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ».[6] (همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و پس از آن که دلایل روشن برای­شان آمد، اختلاف ورزیدند. آنان برای­شان عذابی بزرگ است). این آیه مسلمانان را از همانندی به امت­های پیشین و افتادن در تفرقه و اختلاف و نیز رها کردن امر به معروف و نهی از منکر باز می­دارد، با این که دلایل روشن و حجت قاطع هم به ایشان رسیده است.[7] پرداختن فراوان به مجادله و اختلاف باعث پراکندگی دل­ها و تباهی خردها و بروز هوس­ها گردید، آن هم پس از آن که جماعت مؤمن از هدایت و ارشاد روشن برخوردار گشت. عواملی گوناگون باعث تفرقه در صف شد.

پیش از این آیه، آیه­ی دیگری است که دانشمندان را بیم می­دهد و وظایف داوطلبان ترویج علم را ذکر می­کند تا مردم بهره­مند شده و در کشمکش­هایی که دل­ها را می­درد و از حقیقت دور می­کند، غوطه­ور نگردند: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».[8] (باید از میان­تان امتی باشند که به خوبی فراخوانند، به شایسته فرمان دهند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگاران­اند). یعنی باید گروهی به اجرای فرامین الهی مشغول بوده، در فراخوانی به سوی نیکی بکوشند، به معروف فرمان دهند و از منکر بازدارند.[9] این­ها تکالیفی است که اگر دقت کنیم می­بینیم که چکیده­ی پیام و رسالت اسلام است، زیرا خیر در اسلام شامل همه­ی منافع برای تمام مردم است. امر به معروف، دعوت همه­ی انسان­ها برای پیوستن به خیر و هدایت دین است تا در مسیرش از نظر رفتاری، اخلاقی و عبادی حرکت کنند. نهی از منکر هم رها کردن تمام بدی­ها و گناهان است.

در نتیجه، «خلاف» در اسلام در اصل به رقابت­هایی برمی­گردد که برای جماعت مؤمن سودمند است و برای همه­ی بشریت باعث خیر می­شود، بدون توجه به شهوت قدرت، شهرت، ثروت، موقعیت، چیرگی، یا تعصب گروهی، نژادی و مذهبی.

 

اختلاف پسندیده و نکوهیده:

به طور طبیعی سر منشأ اختلاف پسندیده همان تنوع خردها، سرشت­ها و روان­هاست، اما از حق دور نمی­کند و به آموزه­های دین استوار پای­بند است. این حالتی است که پیرامون اهمیت آن بحثی نیست، زیرا مبنای کار به هنگام گفت­وگو و مباحثه است. در این حالت نفس از هوس گسسته است، پیش چشم خود حقیقت را گذاشته است، به مصلحت و خیر مردم توجه دارد، کلیات پنج­گانه­ی دین را در برابرش دارد و بر سر أصول و ثوابت اختلاف نمی­کند، چون اختلافش در فروع و أمور ثانوی و جزئی در پرتو متغیرهای زمان، مکان، حالات و شرایط است. در این صورت، اختلاف باعث سودمندی، آسانی و کوشش برای اجرای شریعت در جان، مبانی، آموزه­ها و اخلاق است.

این کار وظیفه­ی علمای مورد اعتماد و احترام مردم است، نه غرض ورزان و طالبان شهرت و منفعت. ابن تیمیه می­گوید: «زیرا در هر امتی پیش از بعثت پیامبرمان ـ صلی الله علیه و سلم ـ علما بدترین مردم بودند، جز مسلمانان که علمای­شان بهترین ایشان هستند، چون خلفای رسول در میان امت می­باشند و سنت­های مرده و فراموش شده­اش را زنده می­کنند، به وسیله­ی آنان کتاب پابرجاست و آنان هم با کتاب، استوار هستند، کتاب به وسیله­ی آنان سخن می­گوید و ایشان هم با آن نطق می­نمایند. ... باید دانست که هیچ کس از امامانی که به طور کامل مورد قبول امت واقع شده­اند، با هیچ کدام از سنت­های رسول الله مخالفت نورزیده­اند، چه کوچک و چه بزرگ، زیرا همگی توافقی یقینی بر وجوب پیروی از رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ داشته­اند».[10] «بسا دیدگاه­ها در برآورد روایات متفاوت باشد و حکم به قبول یا رد آن بدهند، اما این به معنای ترک سنت نیست، زیرا هرچه را علما ثابت دانسته­اند، جای احترام دارد».[11]

پیامبر بزرگوار ـ صلی الله علیه و سلم ـ عادت داشت که هر یک از صحابه را بر همان عبادات، فتاوا و قضاوت­های­شان تأیید می­کرد و ایشان هم آن­ها را به خاطر سپرده و یاد می­گرفتند و برای هر چیز وجهی را پیدا می­کردند، از جمله قراین و شواهدی که همراه داشت، لذا برخی را بر مباح بودن، دسته­ای را بر مستحب بودن و پاره­ای را بر منسوخ شدن تعبیر می­نمودند، چون علایم و قراینی کافی در نزدشان وجود داشت. ملاک همگان همان حصول اطمینان و آرامش دل بود، بدون توجه به روش­های استدلال أصولی و فقهی. همان گونه که اعراب بادیه­نشین بدون این که متوجه شوند، منظور سخن را در میان خود می­فهمند و با صراحت یا اشاره و کنایه به اطمینان می­رسند.[12] رسول الله مردم را تأیید می­کرد، چون می­دانست که ایشان فهم و تربیت را در کردار، رفتار و اندیشه به صورت مستقیم از خودش آموخته­اند.

روشن است که میان صحابه و علمای بعدی در فزونی یا فراگیری و گستردگی دانش تفاوت و تنوع وجود داشته و دارد. همان گونه که بین خود صحابه هم نسبت به نقل سخنان رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ به سبب حضور در مجالس پیامبر تفاوت وجود داشت، زیرا برخی در یک مجلس بودند که دیگران حضور نداشتند، در نتیجه نزد اینان علم و روایتی بود که نزد دیگران نبود و بر عکس.[13]

پس اختلاف بر أساس منابع آگاهی از احادیث و روایات، از همان روزگار پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ وجود داشته و دارد و نسبت دادن یک سخن به پیامبر و سپس بازگشت از آن به خاطر وجود سخن دیگری از ایشان که جدیدتر بوده یا ناسخ و مصحح آن قلمداد می­گردد، کاری اشتباه توصیف نشده است، زیرا در دایره­ی دانش، تثبیت و کوشش برای رسیدن به یقین تلقی می­شود.

به همین سبب، تابعین و فقیهان به روایاتی چنگ می­زدند که به صورت مستقیم از صحابه روایت شده باشد یا روایتی که مطابق با عمل و کردار صحابی باشد، خواه مبنای آن استنباط خودشان از متون باشد یا اجتهاد بر أساس دیدگاه و نظرات شخصی، چون عملکرد صحابه نسبت به کسانی که در روزگاران بعد آمده­اند، درست­تر است و ایشان به حق نزدیک­تر بودند، به زمان پیامبر نزدیک­تر بودند، و علم فراگیرتری داشتند. پس عمل به آن­ درست­تر می­باشد.[14]

از دیرباز علما وجوه و موارد اختلاف در تأویل متون را برشمرده­ و ابعاد و آثارشان را معین کرده­اند، بخصوص در تفسیر نصوص و ایستادن نزد اشارت­های لغوی آن. بارزترین این گونه کارها تلاش بطلیوسی است که به معروف­ترین عوامل اختلاف اشاره کرده است، از جمله آن­چه که به تنوع الفاظ،  حقیقت و مجاز، وجوه ترکیب، عموم و خصوص، روایت، نسخ یا اباحه برمی­گردد.[15] این مؤلف در کتاب خود به طور گسترده أسباب اختلاف، وجوه دلالت­های مقبول و روش ایجاد سازگاری بین آرا را بیان کرده است.

 

اختلاف نکوهیده در سه صورت است:

یک. اختلاف در مسائل عقیدتی مورد توافق بین اهل سنت و جماعت، زیرا عقیده با متون قطعی کتاب و سنت و اجماع صحابه و گذشتگان نیکو ثابت شده است.

دو. اختلاف در دلایل قطعی، یعنی مسائلی که از نظر ثبوت و دلالت قطعی هستند، مثل وجوب نماز، روزه، زکات، بریدن دست دزد، سنگسار زناکار، وجوب حجاب، تحریم شراب و ... . اختلاف در این گونه مسائل جایز نیست، زیرا اگر اختلاف در این موارد قبول شود، چیزی از مسائل دین باقی نمی­ماند.

سه. اختلاف ناشی از تعصب، هوس یا بدون دلیل و برهان.[16] زیرا خداوند متعال کسانی را که بدون داشتن دلیل و برهان روشن در آیاتش بحث و جدال می­کنند، نکوهش کرده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آَيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».[17] (به یقین آنان که در آیات خدا بدون داشتن دلیل قاطع بحث می­کنند، در سینه­های­شان جز یک خودبزرگ­بینی نیست که به آن هم نمی­رسند. پس به خدا پناه ببر که او بسی شنوای بیناست). يعني أي محمد، کسانی که با تو درباره­ی آیاتی که از سوی خدایت برای تو آمده است، بدون داشتن دلیلی که از سوی خدا برای­شان آمده باشد، جدال می­کنند، در سینه­های­شان جز غرور و تکبر نیست که بر مبنای آن خود را از اطاعت تو و پذیرش حقی که برای­شان آورده­ای، برتر می­دانند. به خاطر حسادتی که نسبت به فضل خدا بر تو دارند و کرامتی که خداوند تو را به مقام نبوت نایل کرده است. «سلطان» در این آیه به معنای حجت و برهان است.[18] این آیه اهمیت جدال بر أساس برهان، و نه تمسک به هوای نفسانی و تمایل به پیروزی دیدگاه، را روشن می­کند.

به همین سبب گذشتگان امت از همنشینی با هوس پرستان بیم داده­اند. ابوقلابه گفته است: «با اهل هوس ننشینید و با آنان بحث نکنید، زیرا بیم دارم که شما را به سوی گمراهی خویش بکشانند یا چیزی را بر شما بپوشانند که نمی­دانید».[19] همنشینی با هوس پرستان از گزند و بدی به دور نیست، چون یا باعث پیروی از هوس و باطل آنان می­گردد یا سبب ورود شبهه در دین می­شود. در هر حالت این یک همنشینی ناپسند یا به تعبیر حدیث دمیدن در دم آهنگری است. هوس پرست محتویات درونی و تمایلات خویش را به بیرون می­دمد، بدون این که به ضوابط شرعی توجه نماید. شاید مشکل بزرگ همان سکوت عالم باشد که یا به سبب سلامتی و امنیت خود چیزی نمی­گوید و این نشانگر ناتوانی­اش در حکمت و بصیرت است یا به خاطر نفاق در برابر هوس­پرست سکوت می­کند، چون ممکن است دارای قدرت یا ثروت باشد. این هم ستمی بزرگ است. در نتیجه در حضور عالم اشتباه رایج شده و حق ضایع می­گردد.

فرد خردمند اگر به حالات نفس و تغییرات آن بنگرد و به اوضاع مردم و دگرگونی­های آنان توجه کند، درمی­یابد که هر کس خواستار پیروی دیگران و سرآمدی خودش طبق وضعیت و خواسته­هایش می­باشد. معمولا انسان­ها سرشار از عشق به برتری و ریاست هستند و بر اساس ثروت، جایگاه و اهداف­شان به دنبال تحقق آن می­روند، در نتیجه با کسانی که مطابق هوس­شان است همراهی کرده و با مخالفان سر ناسازگاری می­گذارند. معبود هر کس همان است که دوستش دارد. خداوند در این باره فرموده است: «أرأیت من اتخذ الهه هواه أفأنت تکون علیه وکیلا».[20] (آیا دیده­ای کسی را که هوس خود را معبودش گرفته است، آیا تو بر او وکیل هستی؟) هر کس با دیدگاه و تصمیماتش هماهنگ باشد و بر حرف­شنوی و پیروی از او ادامه بدهد، با او دوست و نزدیک می­گردد، گرچه در برابر خداوند سرپیچی کند یا حتی مشرک و کافر باشد. و اگر با در خواسته­هایش موافق نباشد، دشمنش می­شود، گرچه از اولیای خدا و پارسایان باشد. مردم در این باره با هم بسیار متفاوت هستند و بسیاری از مسلمانان از دیگران اطاعت می­طلبند، هرچند در این رفتارشان معصیت خداوند متعال در پیش باشد؛ هر کس از ایشان پیروی کرد، نزدشان از کسانی که از خدا و رسولش پیروی می­کنند، محبوب­تر و عزیزتر است. از این جاست که شخصیت­های خودکامه و همتای فرعون پدیدار می­گردند. چرا که نه؟ وقتی که می­پندارند هر چه می­گویند پسندیده است و هر چه می­کنند، محل توجه است![21]

شداد بن اوس گفته است: «ای بازماندگان عرب، بیش­ترین چیزی که از رواجش در میان­تان هراس دارم، خودنمایی و شهوت پنهان است». به ابوداوود سجستانی گفتند: شهوت پنهان چیست؟ گفت: عشق به ریاست، زیرا بر مردم پوشیده است و بسا بر خود فرد هم پوشیده باشد».[22]

عشق به ریاست یکی از عوامل هوس پرستی است؛ بسا دیدگاهی مطرح می­شود که هدف صاحبش بروز کردن و بزرگ جلوه شدن در چشم دیگران و رسیدن به صدارت است. بسا کسانی که به سران نزدیک می­شوند تا از ایشان بهره­ای ببرند. در نتیجه ریاست برای یک رئیس و اطرافیان باعث فتنه می­گردد.

یکی دیگر از عوامل هوس­پرستی، تعصب مذهبی و قومی است. در کتاب­های سیرت روایت شده که در یکی از غزوات پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ دو جوان از مهاجران و انصار با هم درگیر شدند. جوان مهاجر، مهاجران را به کمک طلبید و جوان انصار هم ایشان را به یاری خواست. در این هنگام رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ بیرون آمد و گفت: «این چیست؟ صداهای اهل جاهلیت؟ رهایش کنید که گندیده است».[23] در حضور پیامبر و در بحبوحه­ی فضای تربیت ایمانی صحیح، تعصب غلبه کرد و صداهای جاهلیت به گوش ­رسید که رسول الله آن را گندیده نامید. پس تعصب نسبت به یک مذهب یا  گرایش از عوامل هوس و پافشاری بر آن است. همراهی با مردم بسی آسان­تر و سودمندتر از اختلاف با ایشان است.

هم­چنین اختلافاتی که زاییده­ی هیاهو، غوغا، و هرج و مرج باشد و آتش­افروز مجالس لهو و لعب و بیکاری گردد، باعث گناه بوده و امت را خوار می­گرداند. در آن دوران که امت مشغول رسالتش بود و قوای خود را به کار بسته بود، چنین اختلافاتی وجود نداشت، اما وقتی که راحت طلب گردید، در دینداری دچار قهقهرا و عقب­گرد شد.[24] این گونه اختلافات را کسانی به وجود می­آورند که مقداری دانش داشته و هدف­شان مجادله و بحث است، نه بهره­مندی از آن. ایشان دنبال قضایایی هستند که ذهن شنوندگان بخصوص افراد بی­سواد و کم سواد را مشوش کنند. در چنین وضعیتی مسائل علمی خاص در اماکن عمومی مطرح می­شود، اذهان به جزئیات پرداخته و از مسائل کلی و اساسی و آن­چه در عمل برای جامعه مفید است، غفلت می­کنند.

از سویی دیگر، وادار کردن مردم به پذیرش یک دیدگاه یا یک مذهب جایز نیست. در تاریخ اسلام ماجرای امام مالک در این باره معروف است، آن گاه که هارون الرشید؛ خلیفه­ی عباسی از محتوای کتاب مؤطای مالک با خبر شد، به امام پیشنهاد داد تا آن را در کعبه آویزان کنند و مردم را بر عمل به آن وادارند. اما امام مالک ـ رحمه الله ـ در پاسخ گفت: ای امیر المؤمنین چنین نکن، زیرا یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ در جزئیات اختلاف ورزیدند، در شهرها پراکنده شدند و اجتهاد هر کدام صحیح است. لذا هارون الرشید از این کار منصرف گردید.[25]

در اجرای احکام فقهی و از نظر عملی، بین قاضی، مجتهد و مقلد تفاوت است؛ قاضی مجتهد موظف است در قضایا، مشکلات و پرسش­هایی که نزدش آورده می­شود، طبق اجتهادش حکم صادر نماید، اما حاکم کل حق ندارد قاضی را هنگام مسؤولیت یا بعد از آن به پذیرش مذهب معین یا قول مشخصی اجبار نماید. اگر اجبار کرد، شرط باطل می­شود اما مسؤولیتش درست است. برخی گفته­اند: شرط و مسؤولیت هر دو باطل­اند. اگر اجبار بعد از مسؤولیت باشد، اجبار باطل است و او طبق اجتهادش قضاوت می­کند. اما درباره­ی قاضی مقلد، همان مسائل مربوط به قاضی مجتهد را گفته­اند و او موظف است طبق مقرراتی که به او داده­اند عمل کند، گرچه با باورهایش متفاوت باشد.

هم­چنین بین مسائل علمی کلی و قضایای جزئی تفاوت وجود دارد؛ حکم قاضی یا ولی امر باعث رفع اختلاف در مسائل علمی کلی نمی­شود و حق اظهار نظر و ابراز رأی برای دیگران طبق اجتهادشان باقی است، اما باید در مسائل جزئی اختلاف حذف شود و کسی نتواند حکم ولی امر یا قضاوت قاضی را در این موارد نقض کند، مگر هنگامی که با نص کتاب یا سنت صحیح یا اجماع مخالفت نماید.[26]

در راستای آن­چه گفت هدف از بحث «مدیریت اختلاف در اقشار امت» روشن شدن ثوابت و متغیرات مربوط به موضوع است. مهم­ترین ثابت، طبیعی و فطری بودن اختلاف در میان انسان­هاست و متغیر آن هم تنوع فهم، شخصیت، شرایط، زمان و مکان­هاست. هم­چنین نگریستن عالم یا دعوتگر به موضوع اختلاف به دور از هوس، تعصب قبیله­ای، مذهبی و گروهی، یک ثابت است که باید هدفش تنها رضایت خدا باشد. متغیر آن هم حق داشتن هر عالمی برای پذیرش یک نظر است تا هنگامی که به أصول شرعی روشن مستند باشد.

وقتی می­گوییم «مدیریت اختلاف در اقشار امت»، منظورمان خود اختلاف به تنهایی نیست، که منظور روش­های مدیریت آن، پذیرش آن و تعامل با آن است. اختلاف به جای این که عامل تفرقه­ی دل­ها، پراکندگی خردها و تشویش و تحریک آن­ها باشد، باید راهی برای سعه­ی صدر، پذیرش نظر دیگران و افزایش پویایی فکری و علمی و نوآوری در جامعه باشد. پذیرش یک دیدگاه و پایان علم و عمل دانستن آن، یک معضل است. وادار کردن مردم به پذیرش یک مذهب و فنا شدن در راه دفاع از آن به رکود عقلی و نفسی منجر می­گردد.

منظورم از اقشار امت همان تشکیلات دینی، فرهنگی، اجتماعی و دیگرانی است که از نظر فکری، عقیدتی، بینشی و واقعی پیشگام امت به شمار می­آیند. مدیریت اختلاف باعث می­شود این بخش­ها به سوی تکامل بروند نه کشمکش، یکپارچگی نه تفرقه، تنوع نه انحصارگرایی، کار نه حرف، مذاکرات سودبخش نه تحمیل دیدگاه، و به هم رسیدن نه از هم گسستن.

 

پانوشت­ها:

[1] . المعجم الوسيط، مجمع اللغة العربية، مكتبة الشروق الدولية، القاهرة، 1425هـ، 2004م، ص 251.

[2] . القاموس المحيط، الفيروزآبادي، مؤسسة الرسالة، بيروت، چ5، 1416هـ، 1996م، مادة خلف، ص1045.

[3] . الكليات، ابوالبقاء، أيوب بن موسى الحسيني الكفوي (ت 1094هـ)، تحقيق: عدنان درويش، محمد المصري، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1419هـ، 1998م، ص61.

[4] . القاموس المبين في اصطلاحات الأصوليين، د. محمود حامد عثمان، دار الراحم للنشر والتوزيع، الرياض، چ1، 1423هـ، 2002م، ص27، 28.

[5] . فقه الخلاف وأثره في القضاء على الإرهاب، د. يوسف بن عبدالله الشبيلي، بحث مقدم لمؤتمر (موقف الإسلام من الإرهاب) بجامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، 1425هـ. www.alshubigy.com

[6] . آل عمران/105.

[7] . تفسير القرآن العظيم، لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي، تحقيق: سامي بن محمد السلامة ، دار طيبة، 1422هـ، 2002م، ج2، ص92

[8] . آل عمران/104.

[9] . تفسير ابن كثير، ج2، ص92.

[10].  رفع الملام عن الأئمة الأعلام، شيخ الإسلام أحمد بن تيمية، مطبوعات الجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، 1396هـ، چ5، ص4.

[11] . مشكلات في طريق الحياة الإسلامية، محمد الغزالي، كتاب الأمة، وزارة الأوقاف، قطر، چ3، 1402هـ، ص139.

[12] . الإنصاف في بيان أسباب الاختلاف، أحمد بن عبد الرحيم ولي الله الدهلوي (ت: 1176هـ)، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، دار النفائس، بيروت، چ2، 1404هـ، ص11.

[13] . رفع الملام عن الأئمة الأعلام، ص6.

[14] . الإنصاف في بيان أسباب الاختلاف، ص24.

[15] . الإنصاف في التنبيه على الأسباب التي أوجبت الاختلاف بين المسلمين في آرائهم ومذاهبهم، أبو محمد عبد الله بن محمد بن السيد البطليوسي (ت 521هـ)، تحقيق: د. محمد رضوان الداية، دار الفكر، بيروت، چ2، 2003م، ص11.

[16] . فقه الخلاف وأثره، ص4.

[17] . غافر/56.

[18] . جامع البيان عن تأويل آي القرآن، تفسير الطبري لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق: محمود محمد شاكر، سلسلة تراث الإسلام، دار المعارف، القاهرة، ج21، ص 404.

[19] . مجموع فتاوى شيخ الإسلام أحمد بن تيمية، جمع وترتيب: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، ج 3، ص 384.

[20] . فرقان/43.   

[21] . گفته شده یکی از حاکمان خودکامه برای شکار همراه جمعی از نیروهایش بیرون رفت. او با تفنگ بسیار خوب شکار می­کرد و توانست با مهارت تعداد زیادی از حیوانات را شکار کند. همه­ی وزیران و عالمان پیرامونش او را تشویق می­کردند. ولی وقتی یکی از تیرهایش به خطا رفت، همگی ساکت شده و حیران ماندند که چه بگویند. یکی با تیزهوشی صدایش را بلند کرد و گفت: مولای من، شما چه حکمت زیبایی دارید که این حیوان را زنده رها کردید! نگاه: خاطرات امیر منبوذ، سلیمه لبال، نشریه­ی القبس کویتی، سه شنبه 15/4/2014م.

[22] . مجموع الفتاوى، ابن تيمية، ج 16، ص346.

[23] . صحيح مسلم (الجامع الصحيح)، الإمام مسلم بن الحجاج النيسابوري، دار الجيل، بيروت، چ1، 1426هـ، 2005 م، كتاب البر والصلة والآداب: باب نصر الأخ ظالما أو مظلوماً، ص1042، رقم 2584.

[24] . مشكلات في طريق الحياة الإسلامية، ص125، 126.

[25] . المدخل إلى الفقه الإسلامي، د. محمد يوسف موسى، دار الكتاب العربي، القاهرة، ص108.

[26] . تدوين الراجح من أقوال الفقهاء في المعاملات وإلزام القضاة بالحكم به، إعداد: اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، بحث بمجلة البحوث الإسلامية، الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء، الرياض، المجلد الثالث، 1421هـ، 2001م، ص186.