اختلاف از نظر لغوی و شرعی:
اختلاف در لغت بر عکس اتفاق است، میگویند: اختلف الشیئان، یعنی آن دو چیز توافق نکرده و برابر نبودند.[١] در لغت از نظر معنایی واژهی اختلاف با خلاف و مخالفت دارای یک معنا هستند.[٢] دلالت ابتدایی این کلمه، به معنای اختلاف اشیا یا أمور و قضایاست، به گونهای که نقطهی مشترکی نداشته باشند. همچنین عدم تساوی از نظر کمی، کیفی و ماهیتی.
در اصطلاح فقهی اختلاف یعنی اینکه راه گوناگون است و مقصد یکی است. اختلاف در أصول، گمراهی است و در دیدگاهها و جنگها حرام میباشد.[٣] گفته شده: «اختلاف» در قضایا یا مسائلی رخ میدهد که دلیل دارند و طبیعتا در أمور فرعی مربوط به حلال و حرام است. اگر قاضی با استناد به موضوعی «خلافی» و نه «اختلافی» رأیی صادر کرد، فسخ حکمش جایز است، زیرا «خلاف» در اموری است که دلیل ندارد و از پیامدهای بدعت است و در چیزهایی رخ میدهد که از نظر ماهیت و شکل با هم تفاوت دارند و نقاط مشترک هم ندارند.[٤]
بنابراین، اختلاف در ثوابت جایز نیست، همانند عقاید و دادههای ضروری دینی. اما در فروع جایز است، همانند قضایای فقهی. البته باید متمرکز بر دلایل روشن و طبق شرایط دلیل شرعی باشند.
ولی «خلاف» مبتنی بر رأی است و به دلیل یا متن شرعی یا دیگر منابع تشریع تکیه نمیکند. در أمور زندگی نیز بر حکم عقل تغییرپذیر و تأثیرات هوس و تمایلات شخصی استوار است. و وقتی شدید گردد، به دشنام و دشمنی نزدیکتر شده و به تباه شدن جان و کینهی دل منجر میگردد.
طبق دیدگاه دیگری، برخی معتقدند دو لفظ «خلاف» و «اختلاف» از نظر شرعی تفاوتی ندارند، همان گونه که از نگاه لغوی با هم فرقی ندارند، بویژه اگر بدانیم که این دو کلمه منحصر به اختلاف در مسائل شرعی است. پس ارتباط این دو معنا بر أساس عموم و خصوص مطلق است، زیرا علمای شریعت، خلاف را برای مسائل شرعی غیر اجماعی به کار میبرند و خلاف ضد اجماع است.[5]
در کل، هدف اصلی همان گریز علما، دعوتگران و خردمندان از درگیریهای لفظی مبتنی بر تعصبات نفسی، هوسپرستی و حتی کاستی در دانش است. گاهی ممکن است برخی علم داشته باشند اما عشق به دنیا، تمایل به تسلط، شهرت و صدرنشینی و خشنودسازی قدرتمندان باعث مخالفت ایشان با حق و دوری از دانش گردد. قضیهی اساسی همان أمور نفسانی و رفتاری است که به آشفتگی فکری، تحریک مردم عوام و یاری دادن به ناحق کشانده میشود.
این همان چیزی است که قرآن کریم از آن نهی کرده و فرموده است: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِمَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ».[6] (همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و پس از آن که دلایل روشن برایشان آمد، اختلاف ورزیدند. آنان برایشان عذابی بزرگ است). این آیه مسلمانان را از همانندی به امتهای پیشین و افتادن در تفرقه و اختلاف و نیز رها کردن امر به معروف و نهی از منکر باز میدارد، با این که دلایل روشن و حجت قاطع هم به ایشان رسیده است.[7] پرداختن فراوان به مجادله و اختلاف باعث پراکندگی دلها و تباهی خردها و بروز هوسها گردید، آن هم پس از آن که جماعت مؤمن از هدایت و ارشاد روشن برخوردار گشت. عواملی گوناگون باعث تفرقه در صف شد.
پیش از این آیه، آیهی دیگری است که دانشمندان را بیم میدهد و وظایف داوطلبان ترویج علم را ذکر میکند تا مردم بهرهمند شده و در کشمکشهایی که دلها را میدرد و از حقیقت دور میکند، غوطهور نگردند: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».[8] (باید از میانتان امتی باشند که به خوبی فراخوانند، به شایسته فرمان دهند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگاراناند). یعنی باید گروهی به اجرای فرامین الهی مشغول بوده، در فراخوانی به سوی نیکی بکوشند، به معروف فرمان دهند و از منکر بازدارند.[9] اینها تکالیفی است که اگر دقت کنیم میبینیم که چکیدهی پیام و رسالت اسلام است، زیرا خیر در اسلام شامل همهی منافع برای تمام مردم است. امر به معروف، دعوت همهی انسانها برای پیوستن به خیر و هدایت دین است تا در مسیرش از نظر رفتاری، اخلاقی و عبادی حرکت کنند. نهی از منکر هم رها کردن تمام بدیها و گناهان است.
در نتیجه، «خلاف» در اسلام در اصل به رقابتهایی برمیگردد که برای جماعت مؤمن سودمند است و برای همهی بشریت باعث خیر میشود، بدون توجه به شهوت قدرت، شهرت، ثروت، موقعیت، چیرگی، یا تعصب گروهی، نژادی و مذهبی.
اختلاف پسندیده و نکوهیده:
به طور طبیعی سر منشأ اختلاف پسندیده همان تنوع خردها، سرشتها و روانهاست، اما از حق دور نمیکند و به آموزههای دین استوار پایبند است. این حالتی است که پیرامون اهمیت آن بحثی نیست، زیرا مبنای کار به هنگام گفتوگو و مباحثه است. در این حالت نفس از هوس گسسته است، پیش چشم خود حقیقت را گذاشته است، به مصلحت و خیر مردم توجه دارد، کلیات پنجگانهی دین را در برابرش دارد و بر سر أصول و ثوابت اختلاف نمیکند، چون اختلافش در فروع و أمور ثانوی و جزئی در پرتو متغیرهای زمان، مکان، حالات و شرایط است. در این صورت، اختلاف باعث سودمندی، آسانی و کوشش برای اجرای شریعت در جان، مبانی، آموزهها و اخلاق است.
این کار وظیفهی علمای مورد اعتماد و احترام مردم است، نه غرض ورزان و طالبان شهرت و منفعت. ابن تیمیه میگوید: «زیرا در هر امتی پیش از بعثت پیامبرمان ـ صلی الله علیه و سلم ـ علما بدترین مردم بودند، جز مسلمانان که علمایشان بهترین ایشان هستند، چون خلفای رسول در میان امت میباشند و سنتهای مرده و فراموش شدهاش را زنده میکنند، به وسیلهی آنان کتاب پابرجاست و آنان هم با کتاب، استوار هستند، کتاب به وسیلهی آنان سخن میگوید و ایشان هم با آن نطق مینمایند. ... باید دانست که هیچ کس از امامانی که به طور کامل مورد قبول امت واقع شدهاند، با هیچ کدام از سنتهای رسول الله مخالفت نورزیدهاند، چه کوچک و چه بزرگ، زیرا همگی توافقی یقینی بر وجوب پیروی از رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ داشتهاند».[10] «بسا دیدگاهها در برآورد روایات متفاوت باشد و حکم به قبول یا رد آن بدهند، اما این به معنای ترک سنت نیست، زیرا هرچه را علما ثابت دانستهاند، جای احترام دارد».[11]
پیامبر بزرگوار ـ صلی الله علیه و سلم ـ عادت داشت که هر یک از صحابه را بر همان عبادات، فتاوا و قضاوتهایشان تأیید میکرد و ایشان هم آنها را به خاطر سپرده و یاد میگرفتند و برای هر چیز وجهی را پیدا میکردند، از جمله قراین و شواهدی که همراه داشت، لذا برخی را بر مباح بودن، دستهای را بر مستحب بودن و پارهای را بر منسوخ شدن تعبیر مینمودند، چون علایم و قراینی کافی در نزدشان وجود داشت. ملاک همگان همان حصول اطمینان و آرامش دل بود، بدون توجه به روشهای استدلال أصولی و فقهی. همان گونه که اعراب بادیهنشین بدون این که متوجه شوند، منظور سخن را در میان خود میفهمند و با صراحت یا اشاره و کنایه به اطمینان میرسند.[12] رسول الله مردم را تأیید میکرد، چون میدانست که ایشان فهم و تربیت را در کردار، رفتار و اندیشه به صورت مستقیم از خودش آموختهاند.
روشن است که میان صحابه و علمای بعدی در فزونی یا فراگیری و گستردگی دانش تفاوت و تنوع وجود داشته و دارد. همان گونه که بین خود صحابه هم نسبت به نقل سخنان رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ به سبب حضور در مجالس پیامبر تفاوت وجود داشت، زیرا برخی در یک مجلس بودند که دیگران حضور نداشتند، در نتیجه نزد اینان علم و روایتی بود که نزد دیگران نبود و بر عکس.[13]
پس اختلاف بر أساس منابع آگاهی از احادیث و روایات، از همان روزگار پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ وجود داشته و دارد و نسبت دادن یک سخن به پیامبر و سپس بازگشت از آن به خاطر وجود سخن دیگری از ایشان که جدیدتر بوده یا ناسخ و مصحح آن قلمداد میگردد، کاری اشتباه توصیف نشده است، زیرا در دایرهی دانش، تثبیت و کوشش برای رسیدن به یقین تلقی میشود.
به همین سبب، تابعین و فقیهان به روایاتی چنگ میزدند که به صورت مستقیم از صحابه روایت شده باشد یا روایتی که مطابق با عمل و کردار صحابی باشد، خواه مبنای آن استنباط خودشان از متون باشد یا اجتهاد بر أساس دیدگاه و نظرات شخصی، چون عملکرد صحابه نسبت به کسانی که در روزگاران بعد آمدهاند، درستتر است و ایشان به حق نزدیکتر بودند، به زمان پیامبر نزدیکتر بودند، و علم فراگیرتری داشتند. پس عمل به آن درستتر میباشد.[14]
از دیرباز علما وجوه و موارد اختلاف در تأویل متون را برشمرده و ابعاد و آثارشان را معین کردهاند، بخصوص در تفسیر نصوص و ایستادن نزد اشارتهای لغوی آن. بارزترین این گونه کارها تلاش بطلیوسی است که به معروفترین عوامل اختلاف اشاره کرده است، از جمله آنچه که به تنوع الفاظ، حقیقت و مجاز، وجوه ترکیب، عموم و خصوص، روایت، نسخ یا اباحه برمیگردد.[15] این مؤلف در کتاب خود به طور گسترده أسباب اختلاف، وجوه دلالتهای مقبول و روش ایجاد سازگاری بین آرا را بیان کرده است.
اختلاف نکوهیده در سه صورت است:
یک. اختلاف در مسائل عقیدتی مورد توافق بین اهل سنت و جماعت، زیرا عقیده با متون قطعی کتاب و سنت و اجماع صحابه و گذشتگان نیکو ثابت شده است.
دو. اختلاف در دلایل قطعی، یعنی مسائلی که از نظر ثبوت و دلالت قطعی هستند، مثل وجوب نماز، روزه، زکات، بریدن دست دزد، سنگسار زناکار، وجوب حجاب، تحریم شراب و ... . اختلاف در این گونه مسائل جایز نیست، زیرا اگر اختلاف در این موارد قبول شود، چیزی از مسائل دین باقی نمیماند.
سه. اختلاف ناشی از تعصب، هوس یا بدون دلیل و برهان.[16] زیرا خداوند متعال کسانی را که بدون داشتن دلیل و برهان روشن در آیاتش بحث و جدال میکنند، نکوهش کرده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آَيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».[17] (به یقین آنان که در آیات خدا بدون داشتن دلیل قاطع بحث میکنند، در سینههایشان جز یک خودبزرگبینی نیست که به آن هم نمیرسند. پس به خدا پناه ببر که او بسی شنوای بیناست). يعني أي محمد، کسانی که با تو دربارهی آیاتی که از سوی خدایت برای تو آمده است، بدون داشتن دلیلی که از سوی خدا برایشان آمده باشد، جدال میکنند، در سینههایشان جز غرور و تکبر نیست که بر مبنای آن خود را از اطاعت تو و پذیرش حقی که برایشان آوردهای، برتر میدانند. به خاطر حسادتی که نسبت به فضل خدا بر تو دارند و کرامتی که خداوند تو را به مقام نبوت نایل کرده است. «سلطان» در این آیه به معنای حجت و برهان است.[18] این آیه اهمیت جدال بر أساس برهان، و نه تمسک به هوای نفسانی و تمایل به پیروزی دیدگاه، را روشن میکند.
به همین سبب گذشتگان امت از همنشینی با هوس پرستان بیم دادهاند. ابوقلابه گفته است: «با اهل هوس ننشینید و با آنان بحث نکنید، زیرا بیم دارم که شما را به سوی گمراهی خویش بکشانند یا چیزی را بر شما بپوشانند که نمیدانید».[19] همنشینی با هوس پرستان از گزند و بدی به دور نیست، چون یا باعث پیروی از هوس و باطل آنان میگردد یا سبب ورود شبهه در دین میشود. در هر حالت این یک همنشینی ناپسند یا به تعبیر حدیث دمیدن در دم آهنگری است. هوس پرست محتویات درونی و تمایلات خویش را به بیرون میدمد، بدون این که به ضوابط شرعی توجه نماید. شاید مشکل بزرگ همان سکوت عالم باشد که یا به سبب سلامتی و امنیت خود چیزی نمیگوید و این نشانگر ناتوانیاش در حکمت و بصیرت است یا به خاطر نفاق در برابر هوسپرست سکوت میکند، چون ممکن است دارای قدرت یا ثروت باشد. این هم ستمی بزرگ است. در نتیجه در حضور عالم اشتباه رایج شده و حق ضایع میگردد.
فرد خردمند اگر به حالات نفس و تغییرات آن بنگرد و به اوضاع مردم و دگرگونیهای آنان توجه کند، درمییابد که هر کس خواستار پیروی دیگران و سرآمدی خودش طبق وضعیت و خواستههایش میباشد. معمولا انسانها سرشار از عشق به برتری و ریاست هستند و بر اساس ثروت، جایگاه و اهدافشان به دنبال تحقق آن میروند، در نتیجه با کسانی که مطابق هوسشان است همراهی کرده و با مخالفان سر ناسازگاری میگذارند. معبود هر کس همان است که دوستش دارد. خداوند در این باره فرموده است: «أرأیت من اتخذ الهه هواه أفأنت تکون علیه وکیلا».[20] (آیا دیدهای کسی را که هوس خود را معبودش گرفته است، آیا تو بر او وکیل هستی؟) هر کس با دیدگاه و تصمیماتش هماهنگ باشد و بر حرفشنوی و پیروی از او ادامه بدهد، با او دوست و نزدیک میگردد، گرچه در برابر خداوند سرپیچی کند یا حتی مشرک و کافر باشد. و اگر با در خواستههایش موافق نباشد، دشمنش میشود، گرچه از اولیای خدا و پارسایان باشد. مردم در این باره با هم بسیار متفاوت هستند و بسیاری از مسلمانان از دیگران اطاعت میطلبند، هرچند در این رفتارشان معصیت خداوند متعال در پیش باشد؛ هر کس از ایشان پیروی کرد، نزدشان از کسانی که از خدا و رسولش پیروی میکنند، محبوبتر و عزیزتر است. از این جاست که شخصیتهای خودکامه و همتای فرعون پدیدار میگردند. چرا که نه؟ وقتی که میپندارند هر چه میگویند پسندیده است و هر چه میکنند، محل توجه است![21]
شداد بن اوس گفته است: «ای بازماندگان عرب، بیشترین چیزی که از رواجش در میانتان هراس دارم، خودنمایی و شهوت پنهان است». به ابوداوود سجستانی گفتند: شهوت پنهان چیست؟ گفت: عشق به ریاست، زیرا بر مردم پوشیده است و بسا بر خود فرد هم پوشیده باشد».[22]
عشق به ریاست یکی از عوامل هوس پرستی است؛ بسا دیدگاهی مطرح میشود که هدف صاحبش بروز کردن و بزرگ جلوه شدن در چشم دیگران و رسیدن به صدارت است. بسا کسانی که به سران نزدیک میشوند تا از ایشان بهرهای ببرند. در نتیجه ریاست برای یک رئیس و اطرافیان باعث فتنه میگردد.
یکی دیگر از عوامل هوسپرستی، تعصب مذهبی و قومی است. در کتابهای سیرت روایت شده که در یکی از غزوات پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ دو جوان از مهاجران و انصار با هم درگیر شدند. جوان مهاجر، مهاجران را به کمک طلبید و جوان انصار هم ایشان را به یاری خواست. در این هنگام رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ بیرون آمد و گفت: «این چیست؟ صداهای اهل جاهلیت؟ رهایش کنید که گندیده است».[23] در حضور پیامبر و در بحبوحهی فضای تربیت ایمانی صحیح، تعصب غلبه کرد و صداهای جاهلیت به گوش رسید که رسول الله آن را گندیده نامید. پس تعصب نسبت به یک مذهب یا گرایش از عوامل هوس و پافشاری بر آن است. همراهی با مردم بسی آسانتر و سودمندتر از اختلاف با ایشان است.
همچنین اختلافاتی که زاییدهی هیاهو، غوغا، و هرج و مرج باشد و آتشافروز مجالس لهو و لعب و بیکاری گردد، باعث گناه بوده و امت را خوار میگرداند. در آن دوران که امت مشغول رسالتش بود و قوای خود را به کار بسته بود، چنین اختلافاتی وجود نداشت، اما وقتی که راحت طلب گردید، در دینداری دچار قهقهرا و عقبگرد شد.[24] این گونه اختلافات را کسانی به وجود میآورند که مقداری دانش داشته و هدفشان مجادله و بحث است، نه بهرهمندی از آن. ایشان دنبال قضایایی هستند که ذهن شنوندگان بخصوص افراد بیسواد و کم سواد را مشوش کنند. در چنین وضعیتی مسائل علمی خاص در اماکن عمومی مطرح میشود، اذهان به جزئیات پرداخته و از مسائل کلی و اساسی و آنچه در عمل برای جامعه مفید است، غفلت میکنند.
از سویی دیگر، وادار کردن مردم به پذیرش یک دیدگاه یا یک مذهب جایز نیست. در تاریخ اسلام ماجرای امام مالک در این باره معروف است، آن گاه که هارون الرشید؛ خلیفهی عباسی از محتوای کتاب مؤطای مالک با خبر شد، به امام پیشنهاد داد تا آن را در کعبه آویزان کنند و مردم را بر عمل به آن وادارند. اما امام مالک ـ رحمه الله ـ در پاسخ گفت: ای امیر المؤمنین چنین نکن، زیرا یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ در جزئیات اختلاف ورزیدند، در شهرها پراکنده شدند و اجتهاد هر کدام صحیح است. لذا هارون الرشید از این کار منصرف گردید.[25]
در اجرای احکام فقهی و از نظر عملی، بین قاضی، مجتهد و مقلد تفاوت است؛ قاضی مجتهد موظف است در قضایا، مشکلات و پرسشهایی که نزدش آورده میشود، طبق اجتهادش حکم صادر نماید، اما حاکم کل حق ندارد قاضی را هنگام مسؤولیت یا بعد از آن به پذیرش مذهب معین یا قول مشخصی اجبار نماید. اگر اجبار کرد، شرط باطل میشود اما مسؤولیتش درست است. برخی گفتهاند: شرط و مسؤولیت هر دو باطلاند. اگر اجبار بعد از مسؤولیت باشد، اجبار باطل است و او طبق اجتهادش قضاوت میکند. اما دربارهی قاضی مقلد، همان مسائل مربوط به قاضی مجتهد را گفتهاند و او موظف است طبق مقرراتی که به او دادهاند عمل کند، گرچه با باورهایش متفاوت باشد.
همچنین بین مسائل علمی کلی و قضایای جزئی تفاوت وجود دارد؛ حکم قاضی یا ولی امر باعث رفع اختلاف در مسائل علمی کلی نمیشود و حق اظهار نظر و ابراز رأی برای دیگران طبق اجتهادشان باقی است، اما باید در مسائل جزئی اختلاف حذف شود و کسی نتواند حکم ولی امر یا قضاوت قاضی را در این موارد نقض کند، مگر هنگامی که با نص کتاب یا سنت صحیح یا اجماع مخالفت نماید.[26]
در راستای آنچه گفت هدف از بحث «مدیریت اختلاف در اقشار امت» روشن شدن ثوابت و متغیرات مربوط به موضوع است. مهمترین ثابت، طبیعی و فطری بودن اختلاف در میان انسانهاست و متغیر آن هم تنوع فهم، شخصیت، شرایط، زمان و مکانهاست. همچنین نگریستن عالم یا دعوتگر به موضوع اختلاف به دور از هوس، تعصب قبیلهای، مذهبی و گروهی، یک ثابت است که باید هدفش تنها رضایت خدا باشد. متغیر آن هم حق داشتن هر عالمی برای پذیرش یک نظر است تا هنگامی که به أصول شرعی روشن مستند باشد.
وقتی میگوییم «مدیریت اختلاف در اقشار امت»، منظورمان خود اختلاف به تنهایی نیست، که منظور روشهای مدیریت آن، پذیرش آن و تعامل با آن است. اختلاف به جای این که عامل تفرقهی دلها، پراکندگی خردها و تشویش و تحریک آنها باشد، باید راهی برای سعهی صدر، پذیرش نظر دیگران و افزایش پویایی فکری و علمی و نوآوری در جامعه باشد. پذیرش یک دیدگاه و پایان علم و عمل دانستن آن، یک معضل است. وادار کردن مردم به پذیرش یک مذهب و فنا شدن در راه دفاع از آن به رکود عقلی و نفسی منجر میگردد.
منظورم از اقشار امت همان تشکیلات دینی، فرهنگی، اجتماعی و دیگرانی است که از نظر فکری، عقیدتی، بینشی و واقعی پیشگام امت به شمار میآیند. مدیریت اختلاف باعث میشود این بخشها به سوی تکامل بروند نه کشمکش، یکپارچگی نه تفرقه، تنوع نه انحصارگرایی، کار نه حرف، مذاکرات سودبخش نه تحمیل دیدگاه، و به هم رسیدن نه از هم گسستن.
پانوشتها:
[1] . المعجم الوسيط، مجمع اللغة العربية، مكتبة الشروق الدولية، القاهرة، 1425هـ، 2004م، ص 251.
[2] . القاموس المحيط، الفيروزآبادي، مؤسسة الرسالة، بيروت، چ5، 1416هـ، 1996م، مادة خلف، ص1045.
[3] . الكليات، ابوالبقاء، أيوب بن موسى الحسيني الكفوي (ت 1094هـ)، تحقيق: عدنان درويش، محمد المصري، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1419هـ، 1998م، ص61.
[4] . القاموس المبين في اصطلاحات الأصوليين، د. محمود حامد عثمان، دار الراحم للنشر والتوزيع، الرياض، چ1، 1423هـ، 2002م، ص27، 28.
[5] . فقه الخلاف وأثره في القضاء على الإرهاب، د. يوسف بن عبدالله الشبيلي، بحث مقدم لمؤتمر (موقف الإسلام من الإرهاب) بجامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، 1425هـ. www.alshubigy.com
[6] . آل عمران/105.
[7] . تفسير القرآن العظيم، لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي، تحقيق: سامي بن محمد السلامة ، دار طيبة، 1422هـ، 2002م، ج2، ص92
[8] . آل عمران/104.
[9] . تفسير ابن كثير، ج2، ص92.
[10]. رفع الملام عن الأئمة الأعلام، شيخ الإسلام أحمد بن تيمية، مطبوعات الجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، 1396هـ، چ5، ص4.
[11] . مشكلات في طريق الحياة الإسلامية، محمد الغزالي، كتاب الأمة، وزارة الأوقاف، قطر، چ3، 1402هـ، ص139.
[12] . الإنصاف في بيان أسباب الاختلاف، أحمد بن عبد الرحيم ولي الله الدهلوي (ت: 1176هـ)، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، دار النفائس، بيروت، چ2، 1404هـ، ص11.
[13] . رفع الملام عن الأئمة الأعلام، ص6.
[14] . الإنصاف في بيان أسباب الاختلاف، ص24.
[15] . الإنصاف في التنبيه على الأسباب التي أوجبت الاختلاف بين المسلمين في آرائهم ومذاهبهم، أبو محمد عبد الله بن محمد بن السيد البطليوسي (ت 521هـ)، تحقيق: د. محمد رضوان الداية، دار الفكر، بيروت، چ2، 2003م، ص11.
[16] . فقه الخلاف وأثره، ص4.
[17] . غافر/56.
[18] . جامع البيان عن تأويل آي القرآن، تفسير الطبري لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق: محمود محمد شاكر، سلسلة تراث الإسلام، دار المعارف، القاهرة، ج21، ص 404.
[19] . مجموع فتاوى شيخ الإسلام أحمد بن تيمية، جمع وترتيب: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، ج 3، ص 384.
[20] . فرقان/43.
[21] . گفته شده یکی از حاکمان خودکامه برای شکار همراه جمعی از نیروهایش بیرون رفت. او با تفنگ بسیار خوب شکار میکرد و توانست با مهارت تعداد زیادی از حیوانات را شکار کند. همهی وزیران و عالمان پیرامونش او را تشویق میکردند. ولی وقتی یکی از تیرهایش به خطا رفت، همگی ساکت شده و حیران ماندند که چه بگویند. یکی با تیزهوشی صدایش را بلند کرد و گفت: مولای من، شما چه حکمت زیبایی دارید که این حیوان را زنده رها کردید! نگاه: خاطرات امیر منبوذ، سلیمه لبال، نشریهی القبس کویتی، سه شنبه 15/4/2014م.
[22] . مجموع الفتاوى، ابن تيمية، ج 16، ص346.
[23] . صحيح مسلم (الجامع الصحيح)، الإمام مسلم بن الحجاج النيسابوري، دار الجيل، بيروت، چ1، 1426هـ، 2005 م، كتاب البر والصلة والآداب: باب نصر الأخ ظالما أو مظلوماً، ص1042، رقم 2584.
[24] . مشكلات في طريق الحياة الإسلامية، ص125، 126.
[25] . المدخل إلى الفقه الإسلامي، د. محمد يوسف موسى، دار الكتاب العربي، القاهرة، ص108.
[26] . تدوين الراجح من أقوال الفقهاء في المعاملات وإلزام القضاة بالحكم به، إعداد: اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، بحث بمجلة البحوث الإسلامية، الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء، الرياض، المجلد الثالث، 1421هـ، 2001م، ص186.
نظرات